چند لحظه زندگی برای یکدیگر

پرواز را به خاطر بسپر...پرنده مرده است

 


 

تست شخصیت شناسی

 



این تست فقط 3 پرسش دارد و جواب ها شما را شگفت زده خواهند کرد.
جواب ها را نخوانید زیرا مغز مانند چتر نجات عمل میکند، وقتی که باز است بهتر کار میکند.
اگر به جواب ها نگاه کنید نتیجه درستی نخواهید گرفت.
یک قلم و کاغذ بردارید و به سوالها پاسخ دهيد.
این یک تست صادقانه است که اطلاعات زیادی از خودتان به شما می دهد.
حالا شروع کنید.....!!!


1- نام های این حیوانات را به ترتیب علاقه خود قراردهید:
گاو
ببر
گوسفند
اسب
خوک


2- یک کلمه برای توصیف اسامی زیر بنویسید:
سگ
گربه
موش صحرایی
قهوه
دریا


3- به کسانی فکر کنید (کسانی که شما را بشناسند و برای شما مهم باشند) و آن ها را به رنگ های زیر ربط دهید ( افراد تکراری نباشند. برای هر رنگ، نام یک فرد).
زرد
نارنجی
قرمز
سفید
سبز


توجه: جواب های شما باید دقیقاً همانی باشند که مطلوب شماست.

حالا تعابیر و تفاسیر جواب هایتان را بخوانید.

1-
گاو یعنی "کار."
ببر یعنی "غرور و فخر."
گوسفند یعنی "عشق."
اسب یعنی "خانواده."
خوک یعنی "پول."


2-
توصیف شما از سگ، "شخصیت شماست."
توصیف شما از گربه، "شخصیت شریک زندگی تان است."
توصیف شما از موش صحرایی، "شخصیت دشمن شماست."
توصیف شما از قهوه، "تعبیر شما از رابطه زناشویی است."
توصیف شما از دریا، "زندگی خود شماست."

3-
زرد : "کسی که هیچ وقت فراموشش نخواهید کرد."
نارنجی : "کسی که به نظر شما دوست واقعیتان است."
قرمز : "کسی که شما به او عشق می ورزید."
سفید : "جفت روح شما."
سبز : "کسی که تا آخر عمرتان او را به خاطر خواهید داشت."

 


نوشته شده در دو شنبه 30 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:53 توسط سجاد آقامحمدی| |

 

با تشکر از زهرا جون مدیر وبلاگwww.matin.dpi.loxblog.com و همچنین تشکر از سایتwww.Hipersian.com

نوشته شده در یک شنبه 29 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 11:23 توسط سجاد آقامحمدی| |

سرما که سراغمون می یاد، دنبال جای گرم می گردیم. بلافاصله بخاری و لوله بخاری رو از انباری، پستو یا بالا پشت بام خونه دراورده و دستمالی روش می کشیم و به شعله گاز می بندیم و روشنش می کنیم. حواسمون نیست که ممکنه باد داخل لوله بخاری چیزی انداخته باشه، یا کلاهکش افتاده باشه و یا شاید هم لوله بخاری سوراخ شده باشه. فقط مارو گرم کنه کافیه.

 

 

این داستان همیشگی فصل سرما و بخاری های گازسوز است و در این میان مرگ خاموش به آرامی در کمینمان می نشیند. بی احتیاطی و بی توجهی در نصب وسایل گاز سوز در آغاز فصل سرما حکایتی است که پایان آن ناخوشایند است. توجه به نکاتی هر چند ساده و پیش پا افتاده می تواند لبخندی به مرگ خاموش باشد، اما با وجود توصیه های زیادی که در این خصوص بارها و بارها شده است هر سال در پاییز و شروع سرما شاهد حوادثی از این دست هستیم. البته رعایت نکات ایمنی مختص نصب بخاری و آبگرمکن نیست که حتی باید در خصوص شوفاژ خانه و راه های نفوذی هوای شوفاژ خانه به داخل واحدهای مسکونی نیز دقت نظر کرد. وجود شکاف و درزی در دیواری که با شوفاژ خانه ارتباط دارد و حتی کلید و پریزهای برق می تواند منشا ورود گاز منوکسید کربن و مسمومیت شود که مواردی از آنها نیز تاکنون دیده شده است. در راه اندارزی شوفاژ مجتمع های مسکونی باید دقت بیشتری شود زیرا در صورت بروز حادثه، افراد بیشتری را تحت تاثیر قرار می دهد به طوری که چند روز قبل خام سوزی و نبود کلاهک برای لوله یک شوفاژ خانه سبب پخش شدن گاز در راه پله یک مجتمع مسکونی و مسمومیت هشت نفر از ساکنان آن شد. البته سهل انگاری در استفاده از وسایل گرمایشی غیر استاندارد، بیشترین علت بروز چنین حوادثی است که هر سال تکرار می شود.  گیجی، کرختی مزمن، سردرد ناگهانی از علائم شایع گاز گرفتگی است و با مشاهده این علائم در افرادی که حساس تر هستند، باید اقدام های درمانی سریعتری صورت گیرد. در آبان سال گذشته ۶۱ نفر از هموطنان بر اثر مسمومیت با گاز منوکسید کربن جان خود را از دست دادند که از این عده ۴۶ نفر مرد و بقیه زن بودند. گاز منوکسید کربن بدون رنگ و بو است. عمده ترین منبع تولید این گاز سوختن ناقص نفت و گاز است، ولی اصولا بر اثر احتراق هر نوع ماده سوختنی به خصوص در محیط های دربسته و بدون اکسیژن ممکن است تولید شود. استفاده از آبگرمکن یا بخاری های مستعمل یا دارای نقص فنی و بدون دودکش یا دارای دودکش بدون عملکرد مناسب و روشن کردن شعله گاز در محیط های بسته و بدون هواکش در منزل بیشترین موارد ابتلا به مسمومیت را تشکیل می دهند.  کارشناسان فوریت های پزشکی تاکید دارند که بهترین کار در مواجهه با مسمومیت ناشی از استنشاق گاز این است که با حفظ خونسردی فرد مسموم را از شرایطی که دچار مسمومیت شده خارج و درها و پنجره ها را سریع باز کنیم و اجازه دهیم اکسیژن کافی به او برسد. باید از تجمع در کنار فرد مسموم خودداری شود، زیرا این عمل از رسیدن سریع اکسیژن به فرد جلوگیری می کند. کارشناسان سازمان آتش نشانی هم توصیه می کنند برای گرم کردن محل سکونت خود عجله نکنید، ابتدا بخاری و وسیله گرمایشی خود را تمیز کرده و آن را به دقت بازبینی کنید. لوله های اتصالی به بخاری را چک کرده و سری نیز به دودکش بزنید. بست های اتصالی را چک کنید و پس از نصب بخاری مواظب باشید، بخاری در محلی قرار گیرد که احتمال برخورد با آن کمتر باشد. آنها یک توصیه دیگر هم دارند و آن این است که بخشی از پنجره محلی را که در آنجا نمی نشینید یا نمی خوابید باز بگذارید تا هوا در جریان باشد.


نوشته شده در جمعه 27 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 9:7 توسط سجاد آقامحمدی| |

تولد تولد تولدم مبارک.مبارک مبارک تولدم مبارک.

 

امشب شب تولدمه.ان شاءالله صد ساله بشم.

 

ممنونم از همه کسانی که بهم تبریک گفتند.قسمت بشه تو تولد خودتون جبران کنم.

 

نوشته شده در شنبه 26 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 10:15 توسط سجاد آقامحمدی| |


 

حمید سمندریان (۱۳۱۰ تهران - ۱۳۹۱ تهران) کارگردان ایرانی تئاتر بود که در سال ۱۳۴۲ گروه تئاتری منسجمی به‌نام گروه هنری پاسارگاد تشکیل داد.

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 23 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:48 توسط سجاد آقامحمدی| |

 
میخواهم بگویم ……

فقر همه جا سر میکشد …….

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست ……
...

 
فقر ، چیزی را ” نداشتن ” است ، ولی ، آن چیز پول نیست ….. طلا و غذا نیست…….

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند ……

فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است ،‌ که روزنامه های برگشتی را خرد میکند ……

فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …..

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …..

فقر ، همه جا سر میکشد …….

فقر ، شب را ” بی غذا ” سر کردن نیست ..

فقر ، روز را ” بی اندیشه” سر کردن است.
 
دکتر علی شریعتی


نوشته شده در دو شنبه 23 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 11:9 توسط سجاد آقامحمدی| |

 

آسوده بخواب سارای کوچک-این دنیای پست و حقیر لیاقت وجود تو را نداشت.این مرداب متعفن افتخار بزرگ کردن گل زیبائی چون تو را نداشت.لالائی کودکانه مادربزرگت در کدامین گوش نجوا کند.دیگر صدای خنده زیبای تو نوازشگر گوش پدر نیست وقتی به امید دیدن آن لبخند زیبا از سر کار به خانه می آمد تا قهقههءبهشتی ات خستگی را از روح و روان او بزداید.سینهء پدربزرگت دیگر جای بازیهای کودکانه تو نیست که رویش بنشینی و او با وجود تنی فرتوت تو را بازی دهد تا اندکی از بی مهری مادرت را جبران نماید.این دردهائیست که پس از رفتن تو گریبان آنها را گرفت ولی تو خود اکنون آسوده خوابیده ای و به مصائب آنها نمی اندیشی.

سارا دختر بچهء۲سال و ۲ماهه از ساکنین یکی از شهرکهای اصفهان زمانیکه فقط ۶ ماه بیشتر نداشت از مهر مادری محروم ماند و مادش او را به حال خود رها کرد و بدنبال زندگی خودش رفت.این نوگل زیبا در سایهءپدر-پدربزرگ و مادربزرگ خود به زندگی ادامه داد.و هر روز از زندگیش برای آنها هزاران خاطره در پی داشت.ولی صد افسوس که خزان روزگار به وجود چنین گل زیبائی رحم نکرد و بهار زندگیش را را دچار آفت نمود و او به بیماری مبتلا شد.و زمانی نزدیکان سارا متوجه شدند که دیگر کار از کار گذشته بود.پزشک معالج سارا به خانواده او گفت:شاید دیدن روی مادر بتواند نور زندگی را بار دیگر در چشمانش روشن کند.ولی با وجود اطلاع دادن پدر و پدربزرگ سارا به مادرش او حاضر نشد حتی برای دیدن آخرین نگاه کودکش بر بالین او حاضر شود و از آن بدتر حتی برای مراسم خاکسپاری سارا نیز نیامد.واین کودک معصوم در حسرت دیدن نگاه پر مهر مادر رخ در نقاب خاک کشید.

به نظر شما بهشت زیر پای چنین مادرانیست؟

نوشته شده در دو شنبه 23 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 10:54 توسط سجاد آقامحمدی| |

خیلی وقت ها آرزوی مرگ کرده بود. زمانی که مادرش از دنیا رفت، زمانی که سایه زورگویی زن بابا و برادرها بر سرش سنگینی می کرد، زمانی که شنید پسر همسایه را به کانون اصلاح و تربیت برده اند و امیدهایش بعد از فرار از خانه بر سرش فرو ریخت، زمانی که چشم باز کرد و تمام شرافتش را بر باد رفته دید! به راستی کدامش ارزش مرگ را داشت؟ یکی از یکی ناگوارتر! تازه می فهمد که ماندن در خانه برادرش فقط کمی تحمل و صبر می خواست واگر صبری می کرد اکنون سرش بالا بود و شرمنده وجدان و غرور پایمال شده اش نبود... .سه ماه از حبسش می گذرد و سه ماه دیگر هم باید بماند. دو بار هم قبلاً به زندان آمده، بار اول یک سال و بار دوم 15 ماه در زندان مانده است. هر سه بار جرمش ولگردی و همراه داشتن موادمخدر بوده است. موادی که این بار از او کشف شده، کراک بوده که برای مصرفش خریده بود. آزاده یا فری تیزدست با موهایی پسرانه و یک پیراهن و شلوار ورزشی، اصلاً شباهتی به دخترها ندارد. روی دست ها و گردنش آثار خودزنی های کهنه، دیده می شود. من فرزند آخر خانواده و به قول معروف ته تغاری هستم. شش برادر دارم كه همگی از من بزرگتر هستند. مادرم آرزو داشته خدا یك دختر به او بدهد و این آرزویش بعد از شش پسر تحقق یافت ولی افسوس كه در هفت سالگی او را از دست دادم. بعد از مرگ مادرم، پدر منتظر نماند و دوباره ازدواج كرد. خوب به یاد دارم كه زن بابا چه قدر مرا اذیت می كرد و كتك می خوردم. اجازه نداد به مدرسه بروم و من چند كلاس ابتدایی را از هشت سالگی شروع كردم، چون پدرم هم مرد و برادرانم زن بابا را كه از شوهر اولش دو دختر داشت و با خود به خانه ما آورده بود، بیرون كردند، آنان هم دل خوشی از او نداشتند. بعد من به عنوان خدمتكار خانه، وظیفه خانه داری و پختن غذا و شستن ظرف و لباس سه برادرم را بر عهده داشتم. سه برادرم ازدواج كردند و با زن و بچه هایشان زندگی می كردند ولی هر كدام كه با خانواده به خانه ما می آمدند، مثل مهمان می نشستند و من با دستان كوچكم، عین یك زن چهل ساله باید خدمت می كردم.


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 21 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 14:20 توسط سجاد آقامحمدی| |

امروزه يکي از ابزارهاي دوستي البته بهتره عرض کنم يکي از ساده ترين ابزارهاي دوستي آشنايي از طريق چت مي باشد به راحتي زماني که در اتاق خود هستيدبا وارد شدن در محيط چت رومها يا مسنجربا هر کسي که بخواهيد در تماس هستيد خوب اينارو همه شما بهتر از من مي دانيد.

 اما برخي افراد به دليل عدم اعتماد به نفس و يا به دلايل کمبود هايي که دارند قادر نيستن در محيط اجتماع دوستي براي خود انتخاب کنند پس چت را بهترين محيط براي رسيدن به هدف خود مي دانند معمولا بوسيله عکس هاي آقا و خانم خوشگل و جذاب که جاي خود قالب مي کنند چند روزي رو با يک سري حرفهاي دروغ که عقده رسيدن به آنه موقعيت را دارند تلف مي کنند آخرش چي؟ در بهترين حالت زماني که همه چيز رو راست باشه هم مشکل  بوجود مي آيد چطور ميشه دو نفر بدون اينکه همديگر رو ببينند و همش با يکسري پي ام و دينگ و دونگ و يه سري اشکال پيوند دوستي و حتي بعضي ها پيوند ازدواج خود را مي بندند آن شخصي که از طريق چت با شما آشنا شود مطمئن باشيد با صد نفر ديگه هم آشنا مي شود از کجا معلوم همون حرفهاي که به شما زده رو به ديگران هم نزده باشد


ادامه مطلب
نوشته شده در شنبه 19 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 22:45 توسط سجاد آقامحمدی| |

ممکن است در زندگی هر جنس ِ زنی پیش بیاید که از طرف یک جنس مرد، مورد مزاحمت قرار بگیرد. این مزاحمت می‌تواند تلفنی باشد، می‌تواند حضوری باشد؛ ممکن است در یک محل عمومی مثل خیابان باشد، ممکن است در محیط کار باشد؛ می‌تواند در حد نگاه‌های آزاردهنده یا چند کلمهٔ ناپسند باشد، می‌تواند بسیار جدی‌تر از این‌ها باشد. اما مسلماً نتیجهٔ این مزاحمت‌ها، سلبِ آرامش روانی و خدشه به شخصیتِ جنسِ زن است.

مزاحمت، مسئله‌ای است مبتلابهِ هر جنس ِ زن که کمتر به آن پرداخته شده و راه‌کارهای مواجهه با آن کمتر بررسی شده است. از این رو عموم زنان و دختران در این موارد به‌ندرت آموزش دیده‌اند و کمتر آمادگیِ مواجهه با آن را دارند. اغلبِ توصیه‌هایی که در این مورد می‌شود به این نکته ختم می‌شود که خانم‌ها سعی کنند با رعایت پوشش و رفتار مناسب، از مزاحمت‌ها جلوگیری کنند. با اینکه این حرف، فی‌نفسه، کلامِ صحیحی است؛ اما واقعیتِ جامعه نشان می‌دهد که انواعی از این مزاحمت‌ها ارتباطی به پوششِ خانم‌ها ندارد و می‌تواند همه‌گیر باشد.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 18 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 21:47 توسط سجاد آقامحمدی| |

شیطان‌پرستی، به عنوان یکی از این مکاتب نوپدید دینی است که بحث اصلی این گفت‌وگو نیز می‌باشد.شیطان کیست و یا چیست؟ از انسان چه می‌خواهد؟ انسان از پرستش شیطان چه هدفی را دنبال می‌کند؟

 هر ساعت از نو، قبله‌ای با بت‌پرستی می‌رسد توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را. در طول تاریخ بشریت، شیطان یک مفهوم و نماد وسوسه‌ انسانی‌ست، کسی و یا چیزی است که در فضای زندگی بشر، او را به سوی دوزخ، افول، زندگی همراه با نکبت فرا می‌خواند.

 شیطان، در برابر قوانین الهی می‌ایستد، قوانین جامعه را به سخره می‌گیرد، نوعی زندگی سرشار از نفرت، تهی وارگی و همراه با نوعی خشم و نسبت به اخلاقیات را به همراه دارد.

شیطان در ادبیات عرفانی ما، شخصیتی است که مظهر وسوسه‌های عمیق انسانی است. در ادبیات ادیان، جایگاه و پایگاه او ضد مسیح است و در مرتبه بالاتر ضد خداوند است. اما در هستی، به معنویات و اخلاقیات معنا می‌دهد، البته این معنا دادن به معنی داوری نیست.

اگر شیطان نبود که انسان را وسوسه کند، اگر فضای زندگی انسان یک‌سره در بهشت بود و هبوطی رخ نمی‌داد، معنای زندگی برای بشر دست‌نیافتنی نبود، اگر امکان وسوسه نبود، سره از ناسره تشخیص داده نمی شد، در اکثر ادیان کلاسیک، شیطان کسی است که در هستی جایگاهی دارد، این جایگاه هم به واسطه، وسوسه انسان است. بر اساس عرفان اسلامی با کشتی گرفتن با او، موحدین از غیر موحدین تشخیص داده می‌شوند. شیطان نقش یک وسوسه‌گر را دارد. جایگاه شیطان، از هستی و زندگی انسان قابل حذف نیست، نقش شیطان در هستی یک‌سره منفی است، اما برای توحید و برای رستگاری، جایگاه شیطان، قابل توجه است. با وجود شیطان است که می‌توان به معنای فضلیت و رذیلت پی برد. امکان اختیار و زندگی اخلاقی در مقابل زندگی غیر اخلاقی با شأن و جایگاه منفی اما حقیقی شیطان قابل بررسی است.

.


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 15 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 22:14 توسط سجاد آقامحمدی| |

زماني نام قليان مترادف با نام پدربزرگها و مادربزرگهايي بود كه پنجاه-شصت بهار را از سر گذرانده بودند و بر فرش فراغت براي رفع خستگي روزانه ، پكي به قليان هم مي زدند، اما اين روزها استعمال قليان و نفس كشيدن در هواي دود آلود قليان معطر به موضوعي عادي و طبيعي تبديل شده است .
به گزارش ايرنا ، استفاده از قليان معطر ديگر قبحي ندارد ، دختران و پسران نوجوان بي آنكه قليان معطر را وصله اي ناجور براي دوران نوجواني بدانند بااين مروج مرگ با طعم موز و توت فرنگي كنار آمده اند و بي محابا در گوشه و كنارخيابانها و پاركها و بوستانهاي شيراز آن را استعمال مي كنند.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 14 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 23:7 توسط سجاد آقامحمدی| |

 

اغلب افراد جامعه جوانان را انسان هایی مضطرب و نگران تصورمیكنند؛‌یعنی افرادی با نوسانات عاطفی و هیجانات شدید و ناگهانی. جوانان با بسیاریازبرخوردهای جدید و فشارهای روانی خصوصاً در اوج دوران بلوغ روبه رو هستند و به این دلیل بعضی از آنان دچار مشكلات زیادی می گردند .

 

بیشتر مردم بنا به برداشت های شخصی،نوسانات عاطفی جوانان را جزئی ازتغییرات عادی و بخشی از دوره بلوغ می دانند .

 

با وجوداینمشخص گردیده كه تمامی این نوسانات عاطفی  نمی تواند ناشی از رشد و پیشرفت در دوره بلوغ و نوجوانی باشد . در حقیقت برای بسیاری از جوانان نشانه هایی مانند ناخوشایند بودن زندگی ، نارضایتی ، سردرگمی ، تنهایی و انزوا ، احساس بی ارزش بودن و رفتارهای ضد اجتماعی و ... ممكن است و یا می تواند نشانه هایی از افسردگی باشد .

 

سال ها تصور می شد  كه كودكان و نوجوانان به افسردگی مبتلا نمی شوند . اما در حال حاضر مشخص و تأكید شده است كه جوانان هم مانند دیگر افراد ممكن است به بیماری افسردگی مبتلا گردند .

 

افسردگی حالتی است كه به طور آشكار و مشخص با عواملی مانند :  نوع زندگی روزانه ، انواع مشاغل اجتماعی ، عادی بودن زندگی روزمره و خوش و بشاش بودن بستگی دارد . متأسفانه در سی سال گذشته سرعت  خودكشی در جوانان سه برابر شده است . از سویی دیگر می توان چنین برداشت نمود كه افسردگی جوانان  به درمان و برنامه های  درمانی به شكل رضایت بخش جواب میدهد . به همین دلیل و برای آگاهی از انجام كمك های ضروری باید پدرها و مادرها،آموزگاران وافراد  جامعه را به شناختن بیماری افسردگی  در مراحل مختلف زندگی تشویق نمود .

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 11 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 10:50 توسط سجاد آقامحمدی| |

برای نمایش کتاب 160 نکته درمدیریت کار و زندگی روی کلمه نمایش کلیک کنید

 

 

نمایش

نوشته شده در سه شنبه 10 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 11:15 توسط سجاد آقامحمدی| |

برای خیلی از ما هدف زندگی فقط پر بودن حساب بانکی، داشتن بهترین خانه و جدیدترین اتومبیل نیست. هدف زندگی برای خیلی از افراد فقط خوشبختی است، خوشبختی.

بعضی از آدم ها ممکن است خوشبخت تر از دیگران به دنیا آمده باشند و بتوانند لذت زندگی را تمام و کمال ببرند. برای بقیه، دست یافتن به خوشبختی چندان هم ساده نیست، یعنی برای آنها اینطور برنامه ریزی نشده است.

اما اینهم مثل برنامه ریزی های دیگر، قابل تغییر است. شما می توانید بااستفاده از نکاتی که در این مقاله برایتان عنوان می کنیم، برنامه زندگیتان را از نو بنویسید تا بالاترین درجه خوشبختی از آنِ شما شود.


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 9 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 16:38 توسط سجاد آقامحمدی| |

چه فکر می کنی؟

که بادبان شکسته زورق به گل نشسته ایست زندگی؟

دراين خراب ريخته

که رنگ عافيت ازاو گريخته

به بن رسيده راه بسته ای ست زندگی

 

چه سهمناک بود سيل حادثه

که همچو اژدها دهان گشود

زمين و آسمان زهم گسيخت

ستاره خوشه خوشه ريخت

و آفتاب درکبود دره های آب غرق شد

...

در چند ثانیه اتفاق افتاد...

 

با عزیزش نشسته بود و گرم صحبت و مشغول تماشا بود اما چند لحظه بعد با تنی رنجور و چهره ای خاک و خون آلود بر سر ویرانه ای که تن بی جان عزیزترین کسش در آن نمایان بود میگریست...

 

از روستای با صفا، تلی خاک و چند خرابه مانده...

 

میگرید ومیگوید : « خانیمم اؤلدی ... دا زیندگاننیخ او زیندگاننیخ اولماز ... دا من او محمد اولمارام : همسرم رو از دست دادم ... دیگه زندگی اون زندگی سابق نمیشه ... دیگه من اون "محمد" سابق نمیشم.»

 

اینجا پر است از غم ... غم آدم هایی که چند عزیز خود را از دست داده، غم کسی که در این دنیا برایش غیر از خدا کسی نمانده.


 

اینجا پر است از غربت، غربت کودک خردسالی که نه پدر برایش مانده ونه مادر، مات و مبهوت مانده و گاه میگرید.

 

همه این ها دلت را می فشرد، به درد می آورد اما...

 

این است حکایت زندگی... مرگ همین قدر به ما نزدیک است و ما دور میپنداریمش...

*ضمن عرض تسلیت به تمامی داغدیدگان حادثه دلخراش زلزله اهر، ورزقان و هریس از خداوند سبحان برای از دست رفتگان غفران و رحمت الهی و برای بازماندگان، داغدیدگان و مصدومین صبر جمیل، اجر جزیل و شفای عاجل خواستاریم.

اینم عکسی از نهایت احساس حامد بهداد نسبت به زلزله زدگان.

ممنونم حامد جان.

همونطورکه توتشییع جنازه استاد حمید سمندریان احساس و تواضع خودت رو کنار من وهزاران انسان دیگر نشان دادی این بار نیز خوش درخشیدی.

امیدوارم انسان های بااحساسی مثل توسالیان درازی همچون مرحوم حمید سمندریان به عرصه هنر و هنرمندان وهمه مردم عادی اعم ازریز ودرشت و خرد و کلان کمک کنند.

 

خدایا ازصمیم قلبم دراین شب بارانی دراصفهان دعا میکنم هرچه سریعتر به خانواده های هموطنان آذربایجانی صفا وصمیمیت وشادمانی را برگردانی.

آمین...

 دوستت دارم آذربایجان

نوشته شده در جمعه 6 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 22:37 توسط سجاد آقامحمدی| |

  آب را گل نکنیم
در فرودست انگار، کفتری میخورد آب .
یا که در بیشه دور، سیرهای پر میشوید .
یا در آبادی ، کوزهای پر میگردد .
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان ، میرود پای سپیداری ، تا فرو شوید اندوه دلی .
دست درویشی شاید ، نان خشکیده فرود برده در آب .
زن زیبایی آمد لب رود ،
آب را گل نکنیم :
روی زیبا دو برابر شده است .
چه گوارا این آب!
چه زلال این رود!
مردم بالادست ، چه صفایی دارند !
چشمهھاشان جوشان ، گاوھاشان شیرافشان باد !
من ندیدم دھشان ،
بی گمان پای چپرھاشان جا پای خداست .
ماھتاب آنجا ، میکند روشن پھنای کلام .
بی گمان در ده بالادست ، چینه ھا کوتاه است .
مردمش میدانند ، که شقایق چه گلی است .
بی گمان آنجا آبی ، آبی است .
غنچه ای میشکفد ، اھل ده با خبرند .
چه دھی باید باشد !
کوچه باغش پر موسیقی باد !
مردمان سر رود ، آب را می فھمند .
گل نکردندش ، ما نیز
آب را گل نکنیم...

سهراب سپهری

 

نوشته شده در شنبه 5 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 23:22 توسط سجاد آقامحمدی| |

من جوانم. او جوان است. ما جوانیم. یا: من در میان جوانانم. او در میان جوانان است. ما در میان جوانانیم. جوانان در دبیرستان، در دانشگاه. جوانان در بازار، در مسجد. جوانان روی سكوهای استادیوم. جوانان در مطبوعات، جوانان خواننده مطبوعات. جوانان مخاطب پیام ها، جوانان صادر كننده پیام ها. جوانان در شهر، جوانان در روستا. جوانان اینجا، جوانان آنجا، جوانان همه جا.

 

بسیاری از والدین و مسئولان و صاحب نظران جوانی را می پسندند كه جوانی نكند. این نگرش محافظه كارانه به جوانی از آنجا ناشی می شود كه مردان جاافتاده و زنان جهان دیده ، حال و حوصله دردسرهای جوانی كردن جوانان را ندارند. دل و دماغ سرعت و عجله جوانان را ندارند. می خواهند آنها را به ثبات و رنگ و بوی خودشان در آورند. پیراهن پاره نكرده، مثل آدم های هزار تا پیراهن پاره كرده زندگی كنند تا هم خیال خودشان از آینده جوان شان راحت شود و هم به وجود چنین جوانان سنگین و جاافتاده ای افتخار كنند.

 

امروز روز جوان، فردا روز جوان و هر روز دیگری روز جوان. اعلام یک روز به عنوان روز جوان فقط گریزی است برای خالی نبودن عریضه طولانی عنوان روزها. وگرنه چه روزی را به یاد داری كه روز جوان نباشد. كدام سازمان و نهاد و وزارتخانه ای را سراغ داری كه با جوان سروكار نداشته باشد. از سیاست و اقتصاد گرفته تا فرهنگ و اجتماع، همه چیز در این كشور آكنده از جوانان است.

 

در سرزمین جوانی، جوانی كردن و جوان ماندن سخت است وگرنه هركسی پس از نوجوانی ، لاجرم جوانی است برنا. مسئله این است جوانی كردن.

 

جوانی كردن واژه ای است لیز. مثل صابون آب خورده. به دست نیامده از دست می رود. تیز است مثل تیغ و در كشور ما خیلی صفات دیگر دارد كه هر كدام را می توان در كنار هم قرار داد و نتیجه گرفت. جوانی كردن پدیده ای است عجیب، پیچیده و تا حدودی ناممكن.

 

بسیاری از والدین و مسئولان و صاحب نظران جوانی را می پسندند كه جوانی نكند. مثل مردان و زنان سالخورده و میانسال سنگین رفتار كند.عجله نكند. همه پیش فرض ها و اما و اگرها را در رفتارهایش لحاظ كند. این نگرش محافظه كارانه به جوانی از آنجا ناشی می شود كه مردان جاافتاده و زنان جهان دیده ، حال و حوصله دردسرهای جوانی كردن جوانان را ندارند. دل و دماغ سرعت و عجله جوانان را ندارند. می خواهند آنها را به ثبات و رنگ و بوی خودشان در آورند. پیراهن پاره نكرده، مثل آدم های هزار تا پیراهن پاره كرده زندگی كنند تا هم خیال خودشان از آینده جوان شان راحت شود و هم به وجود چنین جوانان سنگین و جاافتاده ای افتخار كنند. مسئله امروز جوانان جوان نیست. مسئله همان است كه گفتم، جوانی كردن است. اگر این روز جوان با عنوان روز جوانی كردن نامگذاری می شد، ماجرا كلی از این رو به آن رو می شد. زیرورو می شد و به هم می ریخت، جوانی كردن اولین و مهمترین عامل جوان بودن است. داشتن سن جوانی كه متر و معیار مهمی نیست.

 

بیایید به واسطه روز جوان بار دیگر به این موضوع حیاتی نگاه كنیم كه به عنوان جوان ترین جامعه جهان چقدر فرصت و امكان جوانی كردن در شهر و روستا پدید آورده ایم. چقدر روزنه و پنجره برای دیدن. چقدر راه و هدف برای رفتن و رسیدن و چقدر انگیزه و امكان برای ماندن و جوانی كردن به وجود آورده ایم. به خیابان ها و كوچه ها، به معابر و چهارراه ها، به استادیوم ها و سكوها به لابه لای این جمعیت پیاده روها نگاه كنیم و فراموش نكنیم زندگی آن جوانی كه امروز در تنگناهای آگاهانه و ناخودآگاه رنگ عصیان و یا هاشور بی خیالی می خورد، آینده سرزمینی است كه دوستش داریم.

آن كسی كه از جوان توقع میانسالی و جاافتادگی دارد. آن كسی كه جوان را از جوانی كردن برحذر می دارد، آن كه نمی داند برای جوان امروز مرز تجمل حرف ها به پایان رسیده و زمان زمان عمل جوانانه برای جوانان است. همه و همه در یك سمفونی كشدار می نوازند كه نامش بی توجهی است.

بی توجهی...


نوشته شده در شنبه 5 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 8:38 توسط سجاد آقامحمدی| |

 یه آدمایی هستن که

هروقت ازشون بپرسی چطوری؟ میگن خوبم..

وقتی میبینن یه گنجشک داره رو زمین دنبال غذا میگرده, راهشون رو کج میکنن از یه طرف دیگه میرن که اون نپره...

اگه یخ ام بزنن , بازم باهات دست میدن ، حتی اگه سرما هم خورده باشی ...

 

همونایی که تا حالا رو صندلی اتوبوس ننشستند

 

اونایی رو میگم که وقتی میدونن تو احتیاج داری " وام " خودشون رو که بعد از مدتها گرفتن به تو میدن ...

 

همونایی که تو یه خونه سی متری زندگی می کنند اما دلشون ....

 

آره اونایی که وقتی دعا میکنن انگار خودشون مشکل ندارن

 

اونایی که اول دعاشون از دیگران میگن تا آخر دعاشون

 

اونایی که با دلار و سکه و قیمت طلا کار ندارن

اونایی که برا افطار حتما زولبیا بامیه میگیرن .....

یه آدمایی هستن که...

این دنیا رو بهشت میبینند نه اون دنیا رو...

نوشته شده در چهار شنبه 4 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 11:33 توسط سجاد آقامحمدی| |

عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
****************************************************
وقتی دلم برات تنگ می شه می رم پشت ابرا زار زار گریه می کنم پس یادت باشه هر وقت بارونو دیدی بدون که دلم برات تنگ شده.
****************************************************
سر کلاس ریاضی بود که استاد اومدو دو خط موازی کشید خط پایینی نگاهی به خط بالایی کرد و عاشقش شد. خط بالایی هم نگاهی به خط پایینی کرد و تو دلش عاشقش شد، در همین هنگام بود که استاد داد زد دو خط موازی هیچ وقت به هم نمی رسند.
****************************************************
وقتی با یک انگشت به طرفه کسی اشاره میکنی و اون رو مسخره می کنی، اگر خوب نگاه کنی می بینی سه ‌تا انگشت دیگه به طرفه خودته.
****************************************************
وقتی به آسمون نگاه می کنی، دوست داری کدوم ستاره مال تو باشه؟ به اونی که کم نور تره قانع باش چون اونی که پر نور تره رو همه نگاه میکنن.
****************************************************
همیشه تو یک ارتفاع بالایی از جو، دیگه ابر وجود نداره. اگه یک وقت دیدی آسمون دلت ابری بود بدون به اندازه کافی اوج نگرفتی.
****************************************************
زندگی مثل پیانو است، دكمه های سیاه برای غم ها و دكمه های سفید برای شادی ها. اما زمانی می توان آهنگ زیبایی نواخت كه دكمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی.
****************************************************
زیبایی عشق را بوجود نمی آورد بلکه عشق است که زیبایی به وجود می آورد ‏ (تولستوی)
****************************************************
خوشبختی داشتن دوست داشتنیها نیست! دوست داشتن داشتنیهاست!
**************************************************
اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم برای آمدنت باران را بهانه نمی کردی... رنگین کمان
**************************************************
فرشته‌ای از آسمون اومد و گفت:
كدوم رو می‌خوای؟
۱۰۰۰۰۰۰دلار یا یك دوست خوب؟
من گفتم
۱۰۰۰۰۰۰دلار!
چون تورو داشتم

   

نوشته شده در چهار شنبه 4 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 11:26 توسط سجاد آقامحمدی| |

زندگی چیست ؟ اگر خنده است چرا گریه میكنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میكنیم ؟ اگر مر گ است چرا زندگی می كنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم ؟ اگه عشق است چرا به آن نمی رسیم ؟ اگه عشق نیست چرا عاشقیم
حق و باطل
اگر در صحنه حق و باطل نیستی، اگر شاهد عصر خودت و شهید حق بر باطل نیستی، هر جا كه میخواهی باش. چه به شراب نشسته و چه به نماز ایستاده. هر دو یكیست


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 17:32 توسط سجاد آقامحمدی| |

دشت ها آلوده ست
در لَجنزار گُل لاله نخواهد رویید
در هوای عفن ؛ آواز پرستو به چه کارت آید ؟                                                          
فکر نان باید کرد
و هوایی که در آن ......نفسی تازه کنیم
گُل گندم خوب است
گل خوبی زیباست
ای دریغا که همه مزرعه‌ی دلها را
علف هرزه‌ی کین پوشانده ست
هیچکس فکر نکرد
که در آبادی ویران شده ؛ دیگر نان نیست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند
که چرا سیمان نیست ؟
و کسی فکر نکرد
که چرا ایمان نیست ....!؟
و زمانی شده است
که به غیر از انسان
هیچ چیز ارزان نیست .....!


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 12:55 توسط سجاد آقامحمدی| |

 

دکتر مجید صفاری نیا، رئیس انجمن روان شناسی اجتماعی ایران شادی را یک حالت هیجانی می داند :' شادی یک نوع نشاط درونی است که با رضایتمندی فرد در ارتباط است.

 


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 12:44 توسط سجاد آقامحمدی| |

«ابراهام لینکلن» گفته است اغلب مردم تقریباً به همان اندازه ای شاد هستند که انتظارش را دارند. در واقع آنچه که در زندگی برای ما رخ می دهد آنقدر ها تعیین کننده شادی ما نیست، بلکه بیشتر نوع واکنش ما نسبت به آن رخدادهاست که نقش تعیین کننده دارد.
فردی که تازه کارش را از دست داده است ممکن است این پیشامد را به فال نیک بگیرد. پیشامدی که می تواند منجر به بروز موقعیتی تازه برای یک تجربه شغلی جدید، کشف قابلیتهای تازه و محک زدن استقلال او در محیط کار گردد. در شرایط مشابه ممکن است تصمیم بگیرد که خود را از یک ساختمان بیست طبقه پایین بیندازد و مشکل را تمام کند. بنابراین در برابر یک موقعیت یکسان یکی ممکن است به وجد بیاید و دیگری اقدام به خودکشی کند. یکی بدبختی و فلاکت را می بیند و دیگری موقعیتها و فرصتهای تازه را.
شاید در اینجا مساله را کمی بیش از اندازه ساده فرض کرده باشیم اما به هر حال این واقعیت به قوت خود باقیست که ما خود تصمیم می گیریم که در زندگی چگونه تحت تاثیرقرار بگیریم. حتی اغلب کسانی که کنترل روانی خود را از دست می دهند باز هم تصمیم به این امر می گیرند در واقع این افراد به خود می گویند: مثل اینکه زندگی کمی بیش از اندازه برای من دشوار شده است شاید بهتر باشد برای مدتی کنترل ذهنم را از دست بدهم.
اما شاد بودن همیشه آسان نیست. شاد بودن می تواند یکی از بزرگترین مبارزات ما در صحنه زندگی باشد و گاه می تواند تمام پافشاری ها، انضباط فردی و تصمیماتی را که برای خود فراهم آورده ایم مخدوش کند. معنای بلوغ، قبول مسئولیت شادی خویش و تمرکز بر داشته ها بجای نداشته ها ست. از آن جایی که انسان افکار و اندیشه های خود را بر می گزیند الزاماً تعیین کننده میزان شادی های خویش است. برای شاد بودن باید بر افکار شاد تمرکز کنیم اما ما غالباً بر عکس عمل می کنیم. اغلب تعریف ها و تمجیدها را ناشنیده می گیریم اما حرفهای ناخوشایند را مدتها در ذهن نگه کی داریم.
اگر اجازه بدهید که یک تجربه یا یک حرف رکیک ذهن شما را به خود مشغول کند خود شما از عواقب آن رنج خواهید برد. یادتان باشد که شما زیر سلطه ذهن خود هستید
اغلب مردم تعریف ها و تمجیدها را ظرف چند دقیقه فراموش می کنند اما یک اهانت را سالها بخاطر می سپارند. آنها مانند آشغال جمع کن هایی هستند که هنوز توهینی را که بیست سال پیش به آنها شده است با خود حمل می کنند.
مثلاً مریم می گوید: من هنوز یادم هست که در سال ۱۳۴۰ او چطور به من گفت که چاق و احمق هستم. احتمالاً مریم حتی تعریف و تمجیداتی را که دیروز از او شده است بخاطر نمی آورد اما هنوز سطل زباله ۳۰ سال پیش را به این طرف و آن طرف می کشد.
یادم می آید بیست و پنج ساله بودم که یک روز صبح از خواب بیدار شدم و به خود گفتم: تا امروز به اندازه کافی گرفته و غمگین بوده ای، اگر تصمیم داری که روزی در زندگی آدم واقعاً شادی بشوی چرا از همین حالا شروع نمی کنی؟ تصمیم گرفتم که آن روز بسیار شادتر از گذشته باشم و این تصمیم واقعاً کارساز شد. بعدها از آدمهای شاد دیگر پرسیدم: شما چطور به این شادیها رسیدید؟ در تمام موارد جوابهای آنها دقیقاً بازتاب تجربه خود من بود. می گفتند:
ما به اندازه کافی بیچارگی و درد و رنج و تنهایی کشیده بودیم و تصمیم گرفتیم که این وضعیت را تغییر بدهیم.
● خلاصه کلام :
گاه شاد بودن می تواند کاری بس دشوار باشد. لازمه شاد زیستن، جستجوی زیباییها و خوبیهاست. یکی زیبایی منظره را می بیند، دیگری کثیفی پنجره را. این شما هستید که انتخاب می کنید چه چیز را ببینید و به چه جیز بیندیشید. کازانتزا کیس گفته است:
« قلم و رنگ در اختیار شماست. بهشت را نقاشی کنید و بعد، وارد آن شوید.» 

نوشته شده در سه شنبه 3 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 12:20 توسط سجاد آقامحمدی| |

در تمام رنج هایی که می بریم صبر کردن اوج احترام به قوانین الهی است در طوفان های زندگی باخدا بودن بهتر از ناخدا بودن است اينگونه زندگي كنيم:شاد اما دلسوز،ساده اما زيبا،مصمم اما بي خيال،مهربان اما جدي،سبز امابي ريا،عاشق اما عاقل.... حكمت وزيدن باد رقصيدن شاخه هانيست بلكه امتحان ريشه هاست. خدایامرادر سراشیبی های زندگی از لغزش مصون بدارتا بتوانم شراره ی کوچک آسمانی را که در سینه ام پنهان و وجدان نام دارد،پاک ومحفوظ بدارم. کسی که زندگی اش رابه جای کار،به عیش وعشرت می گذراندبالاخره از آن خوشگذرانی احساس ملامت ودلزدگی خواهد کرد. تلاش لازمه زندگی نیست بلکه خود زندگی است. صبربیش تر،دقت بیش تر به همراه داردوهرچه دقت بیش تر باشد،موفقیت بیش تر است. عشق عبارت است از لبخندی وقطره اشکی؛قطره اشکی از آسمان اندیشه ولبخندی از بوستان روح.عشقی که بااشک های چشم شستشو شودهمیشه پاک وزیبا خواهد ماند. الهى در شگفتم از آنکه کوه را مى‏شکافد تا به معدن جواهر دست‏يابد ولي خويش رانمي کاود تا به مخزن حقائق برسد

نوشته شده در دو شنبه 2 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 23:9 توسط سجاد آقامحمدی| |

زندگی ، ارزش آنرا دارد که به آن فکر کنی ! . زندگی ، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چوگل ، که بنوشی اش چو شهد ! . زندگی ، بغض فروخورده نیست ! . زندگی ، داغ جگر گـــوشه نیست ! . زندگی ، لحظه دیدار گلی خفته در گهواره است ! . زندگی ، شوق تبسم به لب خشکیده است ! . زندگی ، جرعه آبی است به هنگامه ظهر در بیابانی داغ ! . زندگی ، دست نوازش به سر نوزادی است ! . زندگی ، بوسه به لبهای گلی است که به شوقت همه شب بیدارست ! . زندگی ، شوق وصال یار است ! . زندگی ، لحظه دیدار به هنگامه یاس ! . زندگی ، تکیه زدن بر یار است ! . زندگی ، چشمه جوشان صفا و پاکی است ! . زندگی ، موهبت عرضه شده بر من انسان خاکی است ! . زندگی ، قطعه سرودی زیباست که چکاوک خواند ، که به وجدت آرد به سرشاخه امید و رجا ! . زندگی ، راز فروزندگی خورشید است ! . زندگی ، اوج درخشندگی مهتاب است ! . زندگی ، شاخه گلی در دست است که بدان عشق سراپا مست است ! . زندگی ، طعم خوش زیستن است، شور عشقی برانگیختن است ! . زندگی ، درک چرا بودن است، گام زدن در ره آسودن است ! . زندگی ، مزه طعم شکلات به مذاق طفل است ! . زندگی ، به که چقدر شیرین است ! . زندگی ، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب، روی یک نیمکت چوبی سبز، ثبت در سینه است ! . زندگی ، خانه تکانی است ؛ هر از چندگاهی از غبار اندوه ! . زندگی ، گوش سپردن به اذان صبح است ! . زندگی گاه شده است ، خوش نیاید به مذاق ! . زندگی گاه شده است که برد بیراهم ! . زندگی هر چه که هست ، طعم خوبی دارد ، رنگ خوبی دارد ! . زندگی را باید ، قدر بدانیم همه !!!

نوشته شده در دو شنبه 2 / 10 / 1391برچسب:,ساعت 23:2 توسط سجاد آقامحمدی| |


Power By: LoxBlog.Com